معنی یک صدم چیزی
لغت نامه دهخدا
یک صدم. [ی َ / ی ِ ص َ دُ] (اِ مرکب) صدیک. صدی یک. یک جزء از صد جزء چیزی.
صدم
صدم. [ص َ] (ع مص) کوفتن. (منتهی الارب). بهم باکوفتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). یقال: صدم الجدار صدماً؛ اذا ضربه بسده. (بحر الجواهر). || زدن چیزی سخت را به چیزی سخت مثل آن. (منتهی الارب). || رسیدن کاری بزرگ. (منتهی الارب). کاری صعب رسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). || راندن سخت. (منتهی الارب).
صدم. [ص َ دُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) صدیک. واقع در مرتبه ٔ صد.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
نادرست نویسی یک سدم یک جز ء ازصد صدیک.
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی آزاد
صَدْم، (صَدَمَ- یَصْدِمُ) زدن و دفع کردن- صدمه زدن- رسیدن (بلا یا هر مصیبت)،
معادل ابجد
194